بیا تا جهان را به بد نسپریم/ به کوشش همه دست نیکی بریم

Friday, 26 March 2010

شاهنامه شناسنامه ی ایرانیان. کار همیشه جاودان فردوسی/ کارگاه آموزش برخوانی(نقالی) ساقی عقیلی


آنگاه که مومنی مسلمان از به خاک سپردن ابر مرد حماسه سرای ما، در گورستان مسلمین به جرم اینکه از گبرکان سخن رانده جلوگیری نمود، ندانسته خادم این بزرگ مرد بوده، بدین گونه که وی را از دیگران ناویژه جدا نموده و جایگاهی ویژه و در خور این مرد بزرگ بدو بخشیده.
کار جاودانه ی فردوسی در بخش (سخن از ایران و ایرانی) بسیار شایسته است. چرا که فردوسی با آفریدن شاهنامه ی همیشه جاوید خود، نه تنها زبان ، بلکه همه ی نشانهای تبار (اسناد اصالت) ایرانی را جاودانگی بخشید. او خود نیز بربزرگی و شکوه آن آگاه بوده است.
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به چم(معنی) ایرانی‌تبار و دارنده ده بوده‌ است (ریاحی ۱۳۸۰، ص۷۲) و می‌توان از آن اینگونه برداشت کرد که زندگی کم و بیش آسوده‌ای داشته‌ است از این رو گمان می‌رود که وی از آموزش درخوری بهره مند بوده‌ وبر پایه دیده‌ها می‌توان از شاهنامه اینگونه برداشت کرد که او جدا از زبان فارسی دری به زبان عربی و پهلوی و فلسفه یونانی نیز آشنایی داشته است.
وی به علت نیازهای زمانی و جو اختناق حاکم در زمان خود، زبان کنایه و اسطوره ای را انتخاب کرده است ؛ در حالی که محتوای مورد بحث او مسائل جاری زمان است ، فردوسی از معدود افرادی است که توان به تصویر کشیدن جنایات قدرت سیاسی زمان خویش را داشته است ،انگیزه فردوسی از آفریدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی خلفای عباسی و سلطه امیران ترک بود
اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود ، شاهنامه تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف حرف آن ریشه در بن آرزوها و خواسته های همگانی، ملتی کهن دارد.
فردوسی بدون تعصب تمام خصایل قهرمانانش حتی دشمنان ایران عزیزش را بد و خوب به نمایش میگذارد و در 1000 سال پیش به شخصیت خاکستری معتقد بوده است چیزی که امروز در داستانها و نمایشنامه ها و فیلمنامه ها به آن می پردازند.

یک نکته: آموزش برخوانی (نقالی) در وبلاگ شماره دو گروه نقالی مدرن به نشانی زیر:
                                                                                                                                                               
                                                                                                http://womensnaghali2.blogspot.com/2010/03/1.html
 Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031
Instagram: Saghi Aghili



Thursday, 25 March 2010

فردوسی، کارگردان مولفی که دکوپاژهایش تا کنون به فیلم تبدیل نشده است! ( نویسنده: ساقی عقیلی ) طومار بیژن و منیزه






فردوسی، شاعری است که او را همسنگ هومر و گاهی برتر از او دانسته اند. البته زمانه ای که هومر در آن می زیسته، بسیار ابتدایی تر و ساده تر از زمانه ی فردوسی بوده است. فردوسی در زمانی می زیست که فلسفه، علوم طبیعی، نگارگری و شعر به قله های جدیدی در جهان رسیده بود و شاهنامه نیز از آن همه پیشرفت بی تاثیر نبوده است. اگرچه در زمان سُرایش شاهنامه، سینما اختراع نشده بود ولی فردوسی در حدود 1000 سال پیش از این، تکنیک هایی را در سرودن شعر خود استفاده کرده که گاهی شباهت زیادی به دکوپاژ یک فیلمنامه دارد. اینک در زیر به نمونه های کوچکی از آن اشاره می کنم.
بیژن و منیژه
دوربین، شاه را نشان می دهد:
به بگماز بنشست یکروز شاد / ز گُردان لشکر همی کرد یاد
سپس عقب می کشد، لوکیشن را به نمایش می گذارد و آوای چنگ به گوش می رسد:
به دیبا بیاراسته گاه شاه / نهاده به سر بر کیانی کلاه
نشسته به گاه اندرون می به چنگ / دل و گوش داده به آوای چنگ
پس از آن نوبت به نشان دادن یک یک نقش آفرینان می رسد:
به رامش نشسته بزرگان به هم / فریبرز کاوس با گستهم
چو گودرز کشواد و فرهاد و گیو / چو گرگین میلاد و شاپور نیو
شه نوذر آن طوس لشکر شکن / چو رهّام و چون بیژن رزم زن
همه باده ی خسروانی به دست / همه پهلوانان خسرو پرست
و سپس دوربین ، سیاهی لشکرها را نشان می دهد:
پری چهرگان پیش خسرو به پای / سر زلفشان بر چمن مشک سای
سپس دوربین ناگهان به سوی پرده ی بارگاه می چرخد:
ز پرده درآمد یکی پرده دار / به نزدیک سالار شد هوشیار
که بر در به پایند ارمانیان / سر مرز ایران و تورانیان
سپس کیخسرو با توجه کردن به مشکل مرزنشینان و تلاش برای حل مشکل آن ها ابعادی از شخصیت خود را به نمایش می گذارد. شخصیت پردازی با نشان دادن کنش کاراکترها از ویژگی های شاهنامه است که در جای جای آن به چشم می خورد.
در ادامه با آمادگی بیژن برای مبارزه با گرازهای مهاجم، مخالفت گیو ( پدر بیژن به دلیل خطر ناکی راه ) و اشاره ی گیو به جوانی و خامی فرزند روبه رو می شویم.
به فرزند گفت این جوانی چرا است؟ / به نیروی خویش این گمانی چرا است؟
به راهی که هرگز نرفتی مپوی / بر ِ شاه، خیره مبَر آبروی
اینجا فردوسی مانند یک مورخ و جامعه شناس توانا، طرز برخورد بزرگترها با کوچکترها در هزاران سال پیش را نشان می دهد. شکستن شخصیت جوانان در حضور دیگران امر ناپسندی است که متاسفانه در جامعه ی ایرانی به یک سنت عامیانه تبدیل شده بود و تا اندازه ای امروزه نیز در بعضی از خانواده ها مشاهده می شود.
در ادامه، فردوسی رهسپار شدن بیژن و گرگین به ارمان را توصیف می کند. اینجا فردوسی مانند فیلمنامه نویسی که خیلی دقیق به روان شناسی شخصیت ها می پردازد، نشان می دهد که بخشیدن زر و سیم به بیژن، هدیه نگرفتن گرگین از کیخسرو و همراه کردن گرگین بر خلاف میل او به دستور شاه، می تواند ریشه ی حسادت و کینه ی گرگین از بیژن باشد که در ادامه ی داستان با آن رو به رو می شویم.
فیلمنامه پیش می رود تا به بیشه می رسند. توصیفی از گرازها داریم که گرازها از شجاعت بیژن بی خبرند. سپس گرگین به طور آشکار، حسادت و ناخشنودی خود را از بیژن و این سفر نشان می دهد:
تو برداشتی گوهر و سیم و زر / تو بستی مر این رزمگه را کمر
سپس خشم پهلوان، کشتار یک تنه ی گرازهای وحشی به دست وی و قدرت تیر اندازی او توصیف می شود.
چو ابر بهاران بغرّید سخت / فرو ریخت پیکان چو برگِ درخت
توصیف خوی وحشیانه ی گرازها هم از دید تیز بین فردوسی دور نمانده و به آن پرداخته است:
همه جنگ را پیش او ساختند / زمین را به دندان برانداختند
ز دندان همی آتش افروختند / تو گفتی که گیتی همی سوختند
بر انگیختند آتش کارزار / بر آمد یکی دود زان مرغزار
صحنه ی حمله به بیژن توسط یک گراز، شاهکاری دیگر از فیلمنامه ی دکوپاژ شده ی بیژن و منیژه است
گرازی بیامد چو اهریمنا / زره را بدرّید بر بیژنا
بزد خنجری بر میان بیژنش / به دو نیم شد پیل پیکر تنش
در ادامه، درشتی هیکل گراز، خسته شدن گرازهای دیگر، خسته نشدن بیژن و سرانجام کارزار توصیف می شود:
چو روبه شدند آن ددان ِ دلیر / تن از تیغ پر خون، دل از جنگ، سیر
سرانشان به فتراک بر بست سخت / به فتراک شبرنگ سرکش ببست
فردوسی بارها در شاهنامه، قدرت توصیف خود را نشان داده و مانند یک کارگردان توانا، دکوپاژی ماهرانه از وقایع داستان ارائه کرده است. ای کاش در عصر حاضر، کسی کمر همت ببندد و زیبایی ها و شگفتی های شاهنامه را در دنیای سینما و تلویزیون بازسازی کند و به تصویر بکشد.
یک نکته: آموزش برخوانی (نقالی) در وبلاگ شماره دو گروه نقالی مدرن به نشانی زیر:


 Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031
 Facebook: Saghi Aghili
Instagram: Saghi Aghili

Monday, 22 March 2010





Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031
 Facebook: Saghi Aghili
Instagram: Saghi Aghili

 

Friday, 19 March 2010

لئو ناردواوینجی


لئوناردو داوینچی (۱۵ آوریل ۱۴۵۲ - ۲ مه ‌۱۵۱۹) از دانشمندان و هنرمندان ایتالیایی دوره رنسانس است که در رشته‌هاینقاشی، ریاضی، معماری، موسیقی، کالبدشناسی، مهندسی، تندیسگری، و هندسه شخصی برجسته بود.
داوینچی را کهن‌الگوی «فرد رنسانسی» دانسته‌اند. وی فردی بی‌نهایت خلاق و کنجکاو بود. وَولیه صدها اثر معماری و هم‌چنین طراح اولیه هواپیما به‌شمار می‌رود. یکی از طرح‌های ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت داوینچی معروف است، کیلومتر شمار و چیزهای دیگر را اختراع کرد.


لئوناردو تابلو شام آخراین صحنه کتاب مقدس را بر روی دیوار صومعه میلان نقاشی کرد.اواز فن ژرف نمایی (پرسپکتیو ) به منظور جلب توجه بیننده به چهره مسیح استفاده کرد. اما
هنگام آفرینش تابلو شام آخر به مشکل بزرگی برخورد.


او می بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند. روزی دریک مراسم, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود…کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد. وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلاً دیده ام! داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پراز رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم! می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام چه زمانی  سر راه انسان قرار بگیرند.
لئوناردو تابلو شام آخراین صحنه کتاب مقدس را بر روی دیوار صومعه میلان نقاشی کرد.اواز فن ژرف نمایی (پرسپکتیو ) به منظور جلب توجه بیننده به چهره مسیح استفاده کرد.


Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031
 Facebook: Saghi Aghili
Instagram: Saghi Aghili




Monday, 15 March 2010

کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) مرشد ساقی عقیلی سری

هنگامی که سخن از آموزش می رود دیگر به یاد دبستان و کلاس و آموزگار نمی افتیم، چه که امروزه یک کتاب، یک کامپیوتر و یا یک نرم افزار خود آموزگاری است در دسترس، بدون رنج رفتن راه تا کلاس و نشستن بر سر کلاس در زمانی ویژه.
برای آموزش برخوانی (نقالی)،
نخست: مهرنیاز است به آنچه که می خواهی برگزینی
دو: دریافت وپرداختن به آنچه که دریافته ایم
سه: به نمایش گذاشتن آن نخست برای خودی ها و دانستن دیدگاهشان
چهار: نمایش آن در برابر دیگران
در بخش نخست و 3 و4 سخنی نیست و اما در بخش دو یا پرداختن، می توانیم شیوه ای ویژه برای خود برگزینیم و یا می توان همان راهی را برویم که پیش از ما، برخوانان دیگر رفته اند.
یک برخوان نیاز به آوای خوب و دلنشین و ژرف دارد، چرا که مهمترین بخش کارش سخن گفتن است. و با تمرین این ویژگی به دست می آید. تمرین های نفس گرفتن و ادا کردن واژه ها با دهان باز ( از پشت دندانهای بسته کسی در نمی یابد که چه می گوییم) باید واژه ها به روشنی ادا شوند تا خوب شنیده شوند. و اگر هم کسی در بین شنوندگان هست که نمی شنود با تکان خوردن دهان شما بتواند داستان را دریابد.
دیگر تمرین در دگرگونگی آوا( تغییر حس و حالت و صدا) گاه که گویی گاوی سخن می گوید، گاه بُزی و گاه آدمی و و و تا تمامی آنچه را که برای فرود و برتری آوا نیاز است تارهای آوایی ما در آن توانمند شوند.
دیگر تمرین شناخت چهره ی خود و توانایی هایش و بالا بردن توانایی های رخ برای نشان دادن گونه هایی از خشم ( خشم و دیگر حالات آدمی یک گونه نیستند) مهر، کینه، آز و و و . این نیز در برابر آینه توانایی را بالا برده و برای ویژه شدن خود و کارتان بسیار کارساز است. به برخی دیگر از ویژگی های آموختنی آموزش برخوانی در بخشی دیگر خواهیم پرداخت.
                                                                                                                                                               
                                                                                                               http://womensnaghali2.blogspot.com/2010/03/1.html
 Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031                                                                                               
                                                                                                                             
Instagram: Saghi Aghili                                                                                                                                  
                                                                                                                                 Facebook: Saghi Aghili                                                                                                                           

                                                                         
                                                                                                              















بازگویی چگونگی سرودن شاهنامه برای کودکان،


                                                                                                     http://womensnaghali2.blogspot.com/2010/03/1.html
 Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031                                                                                                   
Instagram: Saghi Aghili                                                                                                                                    





Thursday, 11 March 2010

آیا اولين زن 30 سال قبل در ايران نقالي کرد؟



شهرزاد قصه‌گو را همه مي‌شناسند. دستان‌سرايي که با روايت ماهرانه خود هزار و يک شب شهرياراش را مبهوت خود مي‌کند. از شهرزاد که بگذريم،‌ مادران هم بخشي از روايت داستان‌هاي کودکي ما بودند که فراتر از سنت ايرانيان، بخشي از فرهنگ جهاني را شکل مي‌بخشند. اما چگونه است که با ريشه‌هاي عميق داستان‌سرايي زنان در طول تاريخ بشر، نقالي، اين شيوه روايي و حماسي که گاهي هم با چاشني روايت‌هاي عاطفي همراه‌ است، عملي مردانه بوده و همواره مرشدها مرد بودند و بچه مرشدها هم مرداني که مرشدهاي آينده مي‌شدند.

نقالي که بيشتر آن را با شاهنامه‌خواني مي‌شناسند بخشي از سنت فرهنگ کوچه بوده است. سنتي که به واسطه آن داستان‌هاي شاهنامه ميان مردم کوچه و قهوه‌خوانه روايت مي‌شد و به دليل حضور مردان در اين محافل به سنتي مردانه تبديل شده است. و شايد به همين علت زن‌ها نمي‌توانستند نقشي در بازگويي اين روايت داشته باشند.

با شکل‌گيري نگاه علمي به فرهنگ عامه و طرح مباحث اجتماعي در بازشناخت اين بخش از ميراث بشري، نقالي از يک اجراي نمايشي عامه به يک ساختار روايي ويژه در هنر نمايش ايران تبديل شد و به اين ترتيب زن‌ها هم موفق شدند فارغ از حوزه عمومي جامعه نقشي در شيوه اجراي اين نمايش داشته باشند. "فاطمه حبيبي‌زاد" با عنوان شناخته شده "گردآفريد" که امروز به يک چهره نمايش در ايران تبديل شده بخشي از اين بازخواني روايت مردانه است که با نگاهي علمي سعي در اجراي زنانه نقالي دارد. از فاطمه حبيبي‌زاد و ارزش‌هاي نمايشي او که بگذريم، شايد براي پيدا کردن اولين زن نقال بايد کمي به عقب‌تر برگرديم. به 30 سال قبل در شهر سنندج زماني که دختري 15 ساله به نام "فرحناز کريم‌خاني" در مدرسه مستوره اردلان با روايت نقالي خود از شاهنامه مقام اول استاني را به خود اختصاص مي‌دهد.

کريم‌خاني آن روزها را اين‌طور براي CHN روايت مي‌کند: «در سنندج، هنگامي که دوره دبيرستان را سپري مي‌کردم در مسابقه نقالي و شاهنامه‌خواني شرکت کردم و اول شدم. به همين دليل من رو به اردوي رامسر فرستاند. در اين اردو مسابقاتي گذاشته مي‌شد که در پي آن نفر اول کشوري انتخاب مي‌شد. در آن اردو به دليل نبودن رقيب خانم در نقالي و شاهنامه‌خواني به عنوان نفر اول انتخاب شدم.»

وي درباره علاقه‌مند شدنش به نقالي و شاهنامه‌خواني مي‌گويد: «يک روز داستاني درباره شاهنامه شنيدم. همان داستان معروف ضحاک ماردوش که به خاطر سير نگه داشتن مارها از مغز جوان‌ها استفاده مي‌کرد تا مبادا مارها به او آسيب بزنند. آشپزي که غذاي مارها را آماده مي‌کرده مرد منصفي بوده و دوست نداشت تا اين اتفاق بيافتد. چاره‌اي مي‌انديشد و از هر دو نفري که به او مي‌دادند تا براي غذاي مارها بکشد، يکي را مي‌کشت و ديگري را قايم مي‌کرد. سپس مغز سر کشته شده را با مغز گوسفند قاطي مي‌کرد و به مارها مي‌داد. از اين داستان خوشم آمد و قصد کردم که بيشتر درباره شاهنامه بخوانم.»

کريم‌خاني مي‌گويد: «نقالي را اولين‌بار در تلويزيون ‌ديدم. قبل از انقلاب تلويزيون برنامه‌اي درباره نقالي بين ساعت 6 تا 7 عصر داشت. در اين برنامه يک مرشد و بچه مرشد مي‌آمدند و نقالي مي‌کردند. من از حالت نقالي آن‌ها لذت مي‌بردم و فکر مي‌کردم که براي نقالي حتما بايد با همان حالت‌هاي مردانه قصه گفت و به همين علت به تقليد از آن‌ها در خانه براي پدر و مادرم نقالي مي‌کردم. کم‌کم شروع به حفظ کردن شعرهاي شاهنامه کردم و پس از آن هم در مسابقه شاهنامه‌خواني و نقالي استاني که به مناسبت روز مادر برگزار شده بود شرکت کرده و مقام اول را بدست آوردم.»

وي در ادامه مي‌گويد: «در آن سال سه کتاب به نام تاريخ مشاهير ايران و عرب، داستان راستان و سوگ سياوش به من هديه داده شد که روي آن نوشته شده نفر اول مسابقه شاهنامه‌خواني ايران. يک عکس هم هنگام نقالي من در 15 سالگي موجود است. اين عکس در روز مادر و هنگام مسابقه در سنندج گرفته شده است. کساني که در آن سال‌ها بودند و در روز مادر، در آن مراسم شرکت کرده بودند مي‌توانند به نقالي من شهادت بدهند. از سوي ديگر حتما در آرشيو مدرسه مستوره اردلان بايد اسنادي درباره نقالي من موجود باشد.»

کريم‌خاني از يک شلوار و جليقه مردانه که به پدراش تعلق داشت براي نقالي استفاده مي‌کرد. او مي‌گويد که عصايي هم در دست مي‌گرفته و درست شبيه مرشد تلويزيون آن را به بازي مي‌گرفته است.

وي مي‌گويد: «فکر مي‌کردم چون مردها به اين شکل نقالي مي‌کنند بايد همين‌طوري نقالي کرد. قبل از نقالي خودم هيچ زني را نديده بودم که اين‌کار را کرده باشد. هيچ‌ وقت سعي نکردم به نقالي ساختاري زنانه بدهم. حتي هنگام نقالي سعي مي‌کردم تا تن صدايم را مردانه کنم و حالت‌هاي مردانه به خودم بگيرم.»

کريم‌خانه علاوه بر نقالي در مسابقه سنندج و رامسر، در محافل کوچک چندين‌بار نقالي کرد اما پس از انقلاب، با شروع جنگ تحميلي، او نقالي را کنار گذاشت و جهت ديگري در زندگي را پيش گرفت.

کريم‌خاني مي‌گويد: «در اين مدت 30 سال نقالي هيچ وقت از ذهنم بيرون نرفت و حتي به شيوه‌هايي فکر مي‌کردم که بتوان نقالي را با روايتي زنانه گفت. مثلا از آن صداي بم مردانه خبري نباشد و حتي داستان به شکلي کاملا زنانه اجرا شود. وقتي لحن زنانه شود تغييرات زيادي رخ مي‌دهد. به نظر من احساس زنانه خيلي لطيف‌تر است و مي‌تواند نگاه تازه‌اي به شاهنامه‌خواني بدهد. خانم‌ها همانطوري که مي‌توانند داستان‌هاي احساسي را خيلي قشنگ تعريف کنند، از پس قصه‌گويي حماسي هم برمي‌آيند.»

وي در پايان مي‌گويد: «امسال براي ليسانس مترجمي زبان انگليسي اقدام کردم و قبول شدم. اگر شرايطي باشد دوست دارم که نقالي را ادامه بدم. البته نمي‌دانم چه مراکزي براي آموزش اين‌کار وجود دارد. با فرهنگستان‌ها و فرهنگسراها تماس گرفتم ولي نتيجه‌اي دربر نداشت. دوست دارم خانم‌ها مثل آقايان در رشته‌هاي هنري و فرهنگي موفق باشند. همانطور که چندين نقال مرد در مرشدي موفق بودند، دوست دارم که چندين نقال زن هم در اين رشته موفق باشند.»

نکته: آموزش برخوانی (نقالی) در وبلاگ شماره دو گروه نقالی مدرن به نشانی زیر:

http://womensnaghali2.blogspot.com/2010/03/1.html


Followers