« بعضي از محققان معتقدند سرچشمة تئاتر، داستانسُرايي است. افسانهها ابتدا درباره ی شكار، جنگ يا فتوحات ديگرند و بهتدريج آب و تاب بيشتري مييابند. » ( براكت: 37 )
بهيقين اولين قصّهگويان و نقّالان، مردان و زناني بودهاندكه
وقايع مختلف زندگیشان را براي ديگران بازگو ميكردند، وقايعی مانند: پيروزی در
شكار، اتفاقات روزمره، ماجراهای خانوادگی و... . مادران هميشه در جوامع مختلف
داستانهای افسانهای يا واقعی را برای كودكان و نزديكان خود تعريف ميكردند و
اگر اولين مادر تاريخ را اولين زن نقّال به شمار آوريم از حقيقت دور نشدهايم و
تنها به مقام انسانی، اجتماعی و تاريخی مادران احترام لازم را نهادهايم.
يافتن
اولينها در تاريخ بسيار سخت وگاهی ناممكن است فقط می توان بر اساسگزارشهای
تاريخی، اولينها را در هر دوره يا جغرافيایی خاص (اسطورهای و تاريخی) شناسايی و
معرفی كرد. دركتاب گنزاربا (كتابكهن مانداييان صابئی ايران) آمده: « آدم در سوگ
هابيل آوازي اندوهبار خواند و پس از مدتی به آسمان عروجكرد. حوّا پس از عروج آدم براي
او ناله و سوگواری كرد تا اينكه خداوند براي آرامش او هيبلزيوا ( جبرئيل ) را
فرستاد.» ( اجتهادی: 574 ) پس ميتوان اولين مرد نقّال تاريخ را حضرت آدم و
اولين زن نقّال تاريخ را حضرت حوّا دانست.
در اسطورههای
ایرانی نيز نخستین بانویی كه آواز خوانده بانوی كوه است. زنی تنها
و سرگردان كه در كوه ها پنهان شده و سوز دل را به آوازی نالیده است.» (
ملكي: مقدمه )
در بعضی
از نسخههای شاهنامه هم، بيتی وجود داردكه در آن به داستانخوانی كنيزان رودابه
اشاره ميشود:« از آن سوی رود آن كنيزان بُدَند/ ز دستان همه داستانها زدند »
(شاهنامه: رفتنكنيزان رودابه به ديدن زال زر)
از تاريخ
نقّالی اسطورهای جهان و ايرانكه بگذريم به تاريخ نقّالی ايران میرسيم.
گمان میرود
كه واقعهخوانی در ايران پيشازاسلام، قصهسُراییِ موزونی بوده همراه با يك ساز (اغلب
احتمال چنگ). مسير اينگونه نقّالی آوازی را كه بيشتر به قوّالی تعبير ميشود چه
در موسيقی و چه در روايات مربوط به پيش از اسلام میتوان دنبال كرد. همين قوّالی چون
به قرنهای اوليه ی اسلامی رسيد شايد به دليل محدودشدن و حتي گاه ممنوع شدن
موسيقی، همراهی ساز را از دست داد و از آن تنها نقل واقعه باقی ماند.» ( بيضايی:
65 و 224 )
پس مفهوم
نقّالی با اصطلاحات ديگری نيز شناختهميشود مانند: واقعهخوانی، قصهسُرايي
موزون، نقّالی آوازی، خنياگری، رامشگری، روضهخوانی، صورتخوانی، مناقبخوانی،
سخنوَری، ذاكری، پردهخوانی و قوّالی. ( بيضايی: صص 83- 65 )
استادان
ارجمند، فريدون جنيدی و محمد ابراهيم باستانی پاريزی درگفتگويی كوتاه با نگارنده،
رايجشدن واژههای نقّال و نقّالی را احتمالاً مربوط به زمان صفويه يا پس از آن
دانستند و هر دو لزوم پژوهش بيشتر در اين زمينه را گوشزد نمودند.
بههرروی
امروزه به روايتگران داستانهای حماسی، بزمی، حادثهای و... بهطوركلّی نقّال
گفته ميشود. طبق نوشتههای مذكورِ استاد بيضايی، نقّالی برخلاف تصوّر عمومی در
آغاز همراه با ساز و آواز بوده، منحصر به داستانهای حماسی مانند شاهنامه نبوده و
به مرور زمان نوع ديگری از آن منشعب شدهكه نقّالی غير موسيقايی است.
نقّالی
آوازی همراه با موسيقی را در ايران پيش از اسلام، خنياگری يا رامشگری میناميدند.
واژه ی « خُنيا » در اصل « هونيا » بوده و از دو جزء تشكيلشده: « هو » ( خوب ) و
« نيا » ( نوا، نواك: آوا و صوت ). پس هونياكگر، هونياگر و خنياگر يعنی كسی كه
نوا و آوای خوش دارد. « رامش » نيز به معنی شادی و خوشی است و « رامشگركسی است كه
وسائل خوشی و شادی مردمان را فراهم می كند با موسيقی و... . » ( جنيدی: 41- 39 )
بهگفته ی
گزنفون « دوشيزگان خنياگر ايراني در دربار هخامنشي وجود داشتند و در جشنهايی كه
در حضور شاه ايران برگزار میشد به اجرای موسيقی و آواز می پرداختند.» ( ملكي: 32
)
زنان
خنیاگری نيز از عهد پارتها ( اشكانيان ) به این سو در جشنها و سوگها شركت
داشتند. آنان حتی پهلوانان را در رزمها همراهی میكنند.
گزارشهای
بسيار زيادی از زنان خنياگر در زمان ساسانيان به دست آمده است. طبق گزارشهای
تاريخی اولين زن نقّال ایران در زمان ساسانيان كه نام او بهجا مانده، آزاده ی
رومی است كه خنياگر بهرامِ گور بوده، نقّالی موسيقايی انجام میداده و بهرامِ
گور او را می کشد به دليل اینکه بهرام را سرزنش می کرد برای شکار و كشتن
بی رحمانه ی جانوران:
چنان
بُدكه يك روز بی انجمن / به نخچيرگه رفت با چنگ زن
كجا نام
آن رومي آزاده بود / كه رنگِ رُخانش چو بيجاده بود
(شاهنامه: رفتن بهرام به شكار با كنيزك)
گزارش ديگر درباره ی دختران دهقان آسيابان است:
بدان روی آتش بسی دختران / يكی جشنگه ساخته بركران
ز گل بر سرِ
هر يكی افسری / نشسته به هرجای رامشگری
همه چامه ی رزمِ خسرو زدند / وزان هريكی هرزمان نو
زدند
چامه ی رزم خسرو: آوازهايی در وصف جنگهای كيخسرو با
افراسياب است كه براي ايرانيان بسيار مهم بوده ( كيا: 187- 173 ) همچنين جشنی در
ايران باستان بوده به نام جشن كيخسروكه به گفته ی ابوريحان بيرونی: ايرانيان
در اين روز غسل ميكنند چون كيخسرو پس از جنگ با افراسياب فرشتهای را ديد و
مدهوش شد. ( بيرونی: 288 )
در ادامه، فردوسی نام دختران را آورده است: مشكناز،
مشكنك، نازتاب و سوسنك. گزارش ديگر درباره ی دختران دهقان برزين:
استكه نامشان
نيز ثبت شده است
چنان دانكه اين دختران منند / پسنديده و دلبران منند
يكي چامهگوي و دگر چنگزن / دگر پايكوبد شكن برشكن
( چامه:
چكامه، شعر، سرود و آواز )
بدان چامهزنگفت كِاي ماهروی / بپرداز دل چامه ی شاهگوی
بُتان چامه و چنگ برساختند / يكايك دل از غم
بپرداختند
نخستين شهنشاه را چامهگوی / چنينگفتكِاي خسروِ ماهروی
نماني مگر بر فلك ماه را / نَشايی مگر خسرَوی گاه را
ميان تنگ چون ببر و بازو ستَبر / همی فرّ تاجت برآيد
به ابر
( شاهنامه: رفتن بهرام به نخچير و خواستن دختران
دهقان برزين )
در ادامه، دهقان نام دختران خود را به بهرامگور ميگويد:
ماهآفريد، فرانك و شنبليد. در هر دوگزارش پيشين، به روشنی ديده ميشود كه زن
نقّال، شخص خاصي بوده و نوازندگی را شخص يا اشخاص ديگری انجام میدادهاند. پس در
زمان ساسانيان زنان نقّالی بودهاند كه بدون ساز هم نقّالی ميكرده اند فقط چون
واژة عربی نقّال در آن زمان متداول نبوده به آنان نقّال نمیگفتهاند. بيشك همه ی
آنان نيز شايسته بوده و هستند تا از سوی نهادهای فرهنگی بزرگداشتی برای همه ی آنان
برگزار شود چنان كه گاهی برای يكی دو نفر از آنان برگزار شده است.
گزارش ديگری در شاهنامه هست كه در آن گُرديه ( خواهر
سردار بهرام چوبين ) نزد برادرش ميآيد و گفتارهای كهن را بر لب دارد:
خردمند را
گُرديه نام بود / دلآرام و انجام بهرام بود
بر آن انجمن شد سری پر سخن / زبان پُر زگفتارهای كهن
( شاهنامه:
پند دادن گُرديه بهرام چوبين را )
گُرديه را ميتوان از ماهرترين زنان بازيگر زمان
ساسانيان نيز دانست چون بعدها در برابر خسروپرويز بازی زيبايی را با يك بچه گربه
و آراستن او انجام ميدهد. (نك. شاهنامه: بازی ساختن گُرديه پيش خسرو )
در اوائل اسلام نيز نضربن حارث از نقّالان ايرانیدر
عربستان بوده كه بهگفته ی استاد باستانی پاريزی از سميّة خداينامه خوان ( كه
مادر يا زنپدرش بوده ) نقّالی و خداينامه خوانی را آموخته است. (نك: پاريزي:
شاهنامه آخرش خوش است: 505 . زن در
بی گمان
بزرگ ترين و مهم ترين زن نقّال و خدای نامهخوان پس از اسلام همسر فردوسی بوده
است كه خدای نامهها را به زبان پهلوی ساسانی برای فردوسی میخواند. در آغاز
داستان بيژن و منيژه آمده كه فردوسی به همسر خود گفته است:
بنِه پيشم
و بزم را سازكن / به چنگآر چنگ و می آغازكن
گهی می گساريد
و گَه چنگ ساخت / تو گفتیكه هاروت نيرنگ ساخت
مرا مهربان يار بشنو چه گفت / از
آن پس كه گشتيم با جام جفت
بپيمای می تا يكی داستان / ز دفتر بَرَت خوانم
از باستان
پر از چاره و مهر و نيرنگ و جنگ / همه از درِ
مردِ فرهنگ و سنگ ( شاهنامه: آغاز بيژن و
منيژه )
در ايران
پس از اسلام، خنياگران متعدّد و معروفی بودهاند كه نام بعضی از معروف ترين آنان
را به اختصار در پی ميآورم.:
زنان
سخنوَری كه بدون ساز و گاهی با آواز نقّالی مذهبی انجام می دادهاند:
فاطمه لاری
(13ه.ق.) كه صدايی بلند و بيانی قوی داشت. حسينيهای برای او ترتيب دادند و بر
منبر میرفت و صدايش مانند واعظان مرد از بلندگو پخش ميشد. فاطمه با پدرش بهكويت
رفت و بهكار خود ادامه داد. (فرخزاد: 1238) 2. عايشه جَزَری (9 ه.ق.) كه مردان
را نيز از پشت پرده درس ميداد. (اجتهادي: 682) 3. فاطمه قزويني (12 ه.ق.) حافظ
قرآن و ذاكر اهلبيت (اجتهادی: 728) 4. معصومه خاتون شيرازی (11 ه.ق.) دختر
ملّاصدرا و از زنان محدّث و حافظ قرآن دارای فصاحت و بلاغت (اجتهادی: 861)
زنان
خنياگری كه با ساز و گاهی با آواز نقّالی عرفانی انجام میدادهاند:
فاطمه لُره (5 ه.ق.)
نيمی از شهرت باباطاهر را برای تنبورنوازی و آوازخوانی فاطمه لُره با اشعار او میدانستند.
(فرخزاد: 569) 2. بیبی تبريز اورامی (4 ه.ق.) (صفيزاده: 62) 3. ريحان خانم
لرستانی (5 ه.ق.) (صفیزاده: 69) 4. خاتون دايراك رزبار (8 ه.ق.) كه مادر سلطان
اسحاق (يكی از هفت تن مقدسين اهل حق) بوده است. بخشی از ترجمه ی فارسی شعری از
او: « ...زمانی همچون سيمرغ به كمك رستم شتافتهام » (صفیزاده: 122) 5. شعوانه
(4 ه.ق.) (اجتهادی: 650) عفت (13 ه.ق.) (دختر فتحعلی شاه) (اجتهادی: 709) 7. خواهر
صلاحالدين ايّوبی (6 ه.ق.) كه در آواز و نوازندگی مهارت زيادی داشت.
(صفیزاده:
56)گدار تاريخ: 322 )
زنان
خنياگری كه با ساز ( عود، چنگ، دف، نقاره و... ) و آواز نقّالی بزمی انجام میدادهاند:
دِنانيز
(2 ه.ق.) مهستیگنجهای (6 ه.ق.) فاطمه قوّال (13ه.ق.) (فرخزاد: 560) فردوس مطربه
(5 ه.ق.) حمداله مستوفی نيز در تاريخگزيده از او يادكرده است. (فرخزاد: 604) ملّا
فاطمه (12 ه.ق.) بزرگترين نقّال زمان كريم خان زند كه بيست هزار بيت شعر را
حفظ بود. (رستمالحكما: 341) فلفل (12 ه.ق.) (فرخزاد: 637) به نوشته ی استاد بيضايی:
در جاهای مختلف ايران و عراق روضهخوانی زنانه هم وجود داشته است. ( بيضايی: 76 )
پيش از
انقلاب اسلامی ايران زنینقّال به نام بلقيس میزيسته و « بهگفته ی هوشنگ جاوید،
بلقيس زن معرکه گیری بوده که به محله ی گارتماشین (ایستگاه ماشین دودی) در شوش
میآمده. جاوید از استادش ابوالقاسم انجوی شیرازی مطالبی درباره ی مرشد بلقيس
شنیده بوده است. بينايی مرشد بلقيس ضعيف بود، همیشه نفرین میکرد و زندگی خود را
با نفرین برای مستمعین نقل میکرد. میگفت خدا ذلیلش کنه اونی که بیچارم کرد، اونیکه
آبروم رو برد، اونیکه پولم رو گرفت، مردی نکرد. مرشد ابوالحسن میرزاعلی، پردهخوان
پیشکسوت هم گفتهاند: بلقیس همیشه زندگی خودش را نقل میکرد. وقتی ماشین دودی دیر
میآمد، بلقیس تو ایستگاه مردم رو سرگرم میکرد و معرکه میگرفت.
( حبيبی زاد:
كارگزاران. ش 534 ) مرشد بلقيس پس از انقلاب نيز حضور داشته و بهگفته ی بعضی،
مديحهخوانی انجام ميداده است.
براي اولين بار پس از انقلاب اسلامی و بعد از مرشد
بلقيس در جشنواره ی دانشجويي سال 76 بود كه بانواني در نمايش فتحنامه
ی كلات (
كارگردانان: مرضيه طلايي، مهرالسادات ميرحسيني ) به سبك نقّالی به هنرنمايی
پرداختند.
در سال 1378 استاد داود فتحعلی بيگی در اداره ی تئاتر با
دعوت از مرشد ولیاله ترابی كلاسهای نقّالی را داير نمودند كه هنرمندانی همچون
ساسان مهرپويان، مينا صارمی، شيرين امامی، وحيد ترحّمی و... در آن حضور به هم
رساندند. اينكلاس مبتكرانه ی استاد فتحعلی بيگی نسلی از زنان نقّال ايران را
آموزش و پرورش داد. در همان سال 1378 خانم مينا صارمی در جشنوارة آيينی سنّتی به
اجرای نقّالی پرداخت و سه زن نقّال ايران ( ساقی عقيلی، شيرين امامی، شقايق رهبری
و زيبا عابدی ) در جشنواره ی استان تهران با شيوة نقّالی، در نمايش خاتون به ايفای
نقش پرداختند.
در
جشنوارة آيينیث سنتی سال 1380 ساقی عقيلی و ساسان مهرپويان در نمايش عاشق كُشون
نقش دو نقّال را داشتند كه برای يكديگر و تماشاگران نقّالی می كردند و همزمان در
سالن ديگری بانو فاطمه حبيبیزاد اجرای نقّالی داشتند كه مرشد ترابی نيز عصای خود
را به ايشان هديه دادند و ساقی عقيلی نيز بهعنوان بهترين بازيگر زن از سوی تماشاگران
برگزيده شد. در اين جشنواره شيرين امامی نيز به اجرای نقّالی پرداخت. در جشنواره
ی آيينی سنتی سال 1382 دو زن نقّال ايران، فاطمه حبيبیزاد و ساقی عقيلی دركنار
ساسان مهرپويان و رضا پاپی در يك نقّالی چهار نفره هنرنمايی نمودند.
از زنان
نقّالی كه امروزه به طور دائم به اجرای نقّالی میپردازند ميتوان به ساقی عقيلی (
ايرانگُرد )، فاطمه حبيبیزاد ( گُردآفريد )، شيرين امامی، زيبا عابدی، مرجان
صادقی و منيژه داوری اشاره كرد.
نقّالی بر
اساس نوشتههای بيضايی و سخنان فريدون جنيدی و باستانی پاريزی، واژهای نو برای
هنر و شغلی كهن است كه نامهای گوناگونی را در طول تاريخ عوض كرده است. اولين
مرد نقّال به درستی شناخته شده نيست و اولين زن نقّال نيز از اين ناشناختهگی
مستثنی نيست. چنان كه ديديم يافتن نام و نشان اولين زن نقّال ايران در تاريخ و
پيش از تاريخ اين سرزمين ناممكن مینمايد چرا كه نام و نشان او در هزارتوی تاريخ و
پيشازتاريخ پنهان است.
اولين زن نقّالی كه
ناماش ثبت شده آزاده است ولي بیشك پيش از او خنياگران ( نقّالان ) ِ زن بسياری
بودهاند كه نامشان مجهول است. شايد بتوان اولين زن نقّال ايران را نه فقط در
حوزة تاريخ بلكه در تاريخ و جغرافيا به طور همزمان جست وجوكرد: مينا صارمی:
اولين زن نقّال ايرانكه در جشنواره ی آيينی سنتی بهاجرای نقّالی پرداخت، ساقی
عقيلی، شقايق رهبری، شيرين امامی و زيبا عابدی: اولين زنان نقّال ايرانكه به طور
همزمان در جشنواره ی استان تهران نقّالی كردند، ساقی عقيلي: اولين زن نقّال مقيم
ايران كه به دعوت اروپاييان در ايتاليا نقّالی كرد ( مي 2008 )، فاطمه حبيبیزاد:
اولين زن نقّال در استان خوزستان، آرام قاسمي: اولين زن نقّال ايران كه از ويدئو
پروجكشن در نقّالی خود استفادهكرد.
احتمال
اينكه بانوانی پيش از اينها در محافل غيررسمی و ثبت نشدهای نقّالیكرده باشند
وجود دارد، همانطور که ساقی عقیلی از کودکی در محافل و در دبیرستان نقالی کرده است
ولی آن چه از نظر رسمی و تاريخی مهم است همين اجراهای ثبت شده است. اولين بودن
بيشتر برای كسانی می تواند مهم باشدكه بخواهند كتاب يا مقالهای درباره ی اولينها
بنويسند وگرنه اولين يا دومين بودن معمولاً در زمان حيات انسان نقش تعيينكنندهای
برای خود فرد ندارد و در هنر كساني كه هدفشان، بودن و بهترينبودن
باشد هرگز
نيازی به اولين بودن ندارند.
منابع:
اجتهادی،
مصطفی. دائرة المعارف زن ايرانی. تهران. بنياد دانشنامه ی بزرگ فارسی: 1382
باستانی پاريزی، محمد ابراهيم. شاهنامه آخرش خوش است. تهران. علم: 1383 باستانی
پاريزی، محمد ابراهيم. گذار زن ازگذار تاريخ براكت، اسكار. تاريخ تئاتر جهان. ج 1.
مترجم: هوشنگ آزادیور. تهران. مرواريد: 1375 بيرونی، ابوريحان. آثارالباقيه.
ترجمه اكبر دانا سرشت. ابن سينا: 1352 بيضايی، بهرام. نمايش در ايران. تهران.
روشنگران و مطالعات زنان: 1379 جنيدی، فريدون. زمينه شناخت موسيقی ايرانی. تهران.
پارت: 1372 رستم الحكما ( محمد هاشم آصف ). رستم التواريخ. تهران. اميركبير. 2537
صفیزاده بوره كهئی، صديق. دانشنامة نامآوران يارسان. تهران. هيرمند: 1375 فرخزاد،
پوران. زن از كتيبه تا تاريخ. تهران. زرياب: 1378 فرخزاد، پوران. كارنامه ی زنان كارای
ايران. تهران. قطره: 1380 فردوسی. شاهنامه. مصحح: محمد عباسی. تهران. فخر رازی:
1370 كارگزاران. ش 534. مصاحبه با فاطمه حبيبیزاد. 15 تير 1387 كيا، خجسته. خواب
و پنداره ( در جستجوي ويژگيهاي خوابهای ايرانی ). تهران. مركز: 1378 ملكی، توكا.
زنان موسيقی ايران ( از اسطوره تا امروز ) . تهران.كتاب خورشيد:
1380
(http://ostahimia.blogfa.com/post-5.aspx )
http://ostahimia.blogfa.com/post-5.aspx
نکته: آموزش برخوانی (نقالی) در وبلاگ شماره دو گروه نقالی مدرن به نشانی زیر:
No comments:
Post a Comment