( سری 3: دورة صفوی تا اواخر قاجار ) نويسنده: زهره زينالديني ميمند.
از آغاز سدة دهم هجري قمري « دستگاههاي سلطنت و امارت و خاندانهاي اشراف و متمكنان اين دوره، وابستگاني داشتند كه شغلشان نگهداشتن داستانهاي مكتوب پيشين، و خواندن آنها در همان مجلسها بوده است. به چنين كساني عنوان قصهخوان و گاه دفترخوان داده ميشد. 1
ميرزا غياثالدين علي، ملقب به نقيب خان، از مقربان جلالالدين اكبر پادشاه، براي او، « تواريخ و قصص و حكايات و افسانههاي فارسي و هندي را ميخواند 2؛ و ميرزا غازي ترخان، والي تته ( سند ) و حاكم قندهار ( م.: 1021 ق ).. در خدمت خود، كساني مثل ملا اسد قصهخوان و ميرعبدالباقي قصهخوان را نگهداري ميكرد؛ 3 و نيز كسان ديگري از قبيل ملا عبدالرشيد قصهخوان و مولانا حيدر قصهخوان و مولانا محمد خورشيد اصفهاني قصهخوان و برادرش، مولانا فتحي شاهنامهخوان، 4 در همين دوره، در شمار مشاهير اهل ادب، و منتسب به دربارها و درگاههاي رجال عهد بودهاند. » 5
« .. اين كساني كه نام بردهام، مردمي فاضل و شاعر و آگاه از ادب و دانش بودهاند؛ و گاه در يك خاندان، چند تن، اين شغل قصهخواني و شاهنامهخواني را بر عهده داشتند. مثلاً مولانا محمد خورشيد قصهخوان، برادر مولانا فتحي بيك شاهنامهخوان و مولانا حيدر قصهخوان بود. و اين مولانا حيدر قصهخوان، پدر اسد قصهخوان است. اسد قصهخوان، كه به تته، مركز حكومت ارغونيان سند رفته بود، در تربيت ميرزا غازيبيگ وقاري، مؤثر بوده است. » 6
وي، بعد از مسموم شدن غازي خان در قندهار، از آنجا به خدمت جهانگير رفته، و به حفيظ خان مخاطب گرديد. و همين خطاب، خود نشان از اين نكته ميدهد كه او، به سائقة شغل قصهخواني، داستانها را از حفظ داشت. » 7
« اما نكتة قابل توجه در اين دوره، آن است كه اين داستانگزاران ( قصهخوانان، دفترخوانان ) و شهنامهخوانان عهد صفوي، ادامهدهندگان سنت و شيوة پيشينيان خود در عهد تيموريان، گويا از مرشدان كامل و اطرافيانشان، برخورداري مالی درازي نداشتند؛ و به همين سبب است كه سراغ اين دسته از نگهبانان ادب فارسي را هم، همچون ديگر دستههاي همانند، بيشتر بايد در درگاههاي شاهان و اميران وابسته بدانان در هند گرفت. ( مانند مؤلفان و مترجمان و يا حافظان نسخههاي پيشين داستانهاي ملي و غيرملي که به هند رفته بودند. )
برای نمونه عبدالنبي فخرالزماني، صاحب طرازالاخبار، دستورالفصحا و تذكرة ميخانه، در شرح حال خود ميگويد؛ كه در زمان رشد در قزوين، به قصهداني تمايل يافت. و چون حافظهاي قوي داشت، قصهها را خوب حفظ ميكرد. چنانكه داستان اميرحمزه را، با يك بار شنيدن به ياد سپرد. و بعد از نوزده سالگي كه به هند سفر كرد، چند ماهي در لاهور بماند. و به سال 1018 ه. ]ق. ]، از آن شهر به اگره، نزد ميرزا نظامي قزويني، واقعه نگار دربار جهانگير، كه خويشاوند او بود، رفت. و ميرزا، به علت ميل و علاقهاي كه به قصة اميرحمزه داشت، او را به قصهداني و قصهگويي تشويق كرد و به وساطت همين خويشاوند، عبدالنبی، ملازمت ميرزا امانالله، پسر مهاتبخان را يافت. « و چون چندی در بندگي ايشان به سر برد، حسبالامر، فصلي قصه در خدمت آن نتيجةالخواتين گذرانيد. بعد از استماع سخن آن صاحب سخن، به مرتبهاي خواهان فقير [ يعني صاحب تذكرة ميخانه ] شد، كه ديگر نگذاشت كه به منزل خود رود. 8
عبدالنبي كه سمت قصهخواني و كتابداري ميرزا امانالله نصيبش شده بود، طرح تأليف كتابهايي را ريخت كه يكي از آنها، دستور الفصحاست. « به جهت خواندن قصة اميرحمزه و آداب آن؛ تا قصهخوانان را، دستوري باشد. » 9
مرحوم پروفسور محمد شفيع، استاد فقيد دانشگاه لاهور، ضمن ترجمة شرح حال ملاعبدالنبي فخر زماني مذكور، مينويسد: « اين معلوم است كه اكبرشاه، شائق داستان اميرحمزه بود. لهذا، براي تكميل اين ذوق و شوق، به فرمان او، داستان اميرحمزه را به طرزي جالب و زيبا، با تصاوير، ساخته و پرداخته بودند .. از بيان عبدالنبي معلوم ميشود كه در عهد جهانگيري هم، امرا، به اين داستان، علاقهمند بودند. » 10
در منتخبالتواريخ ( تاريخ تأليف: 1004 ه. ق. ) نيز، دربارة « ميرزا غياثالدين علي » ملقب به « نقيبخان » نوشته شده كه « وي در خدمت جلالالدين محمد اكبر و سومين پادشاه از سلاطين تيموري هند است و در خلوات و جلوات به خواندن تواريخ و قصص و حكايات و افسانههاي فارسي و هندي، كه در اين عهد ترجمه يافته ـ مشغول است؛ ميتوان گفت كه جزو حيات خليفه شده و جدايي از او، يك لحظه متصور نيست. »
« دوستعلي خان معيرالممالك » در رجال عصر ناصري 11 مينويسد: « محمدشاه در نظر داشت يك نسخه از كتاب معروف الف ليلة و ليلة را با خط خوش و صور و تذهيب عالي، به دست استادان ايراني عصر خويش براي كتابخانة سلطنتي تهيه كند. ولي در حين آماده ساختن مقدمات آن درگذشت. ناصرالدين شاه آرزوي پدر را به مرحلة عمل آورد، و به حسينعلي معيرالممالك دستور داد كه براي ترتيب كار و تعيين برآوردِ مالیِ آنْ با هنرمندان مشورت كند و نتيجه را به عرض برساند. معير چنان كرد و قرار چنين شد كه كتاب به خط آقا ميرزا محمدحسين وزير، جد آقايان حسابي نوشته شود، و صور آن به قلم صنيعالممالك ( ابوالحسن غفاري )، ترسيم يابد، و تذهيبش به دست مُذهّبباشي انجام پذيرد. مخارج آن نيز به هفت هزار تومان برآورد شد؛ و موضوع مورد قبول شاه قرار گرفت.
كتاب مزبور در هفت جلد نوشته و پرداخته و با هزار تصوير آراسته شد و به درگاه شاه عرضه گشت و چنان پسند خاص افتاد كه نويسنده و نقاش و مُذهّب مورد تقدير و انعام واقع شدند و به دريافت خلعتِ خاص نائل آمدند ... » 12
در عهد قاجار نيز، در كاخ شاه، در كنار خوابگاه، اتاقي به « نقال » و نوازندگان اختصاص داشت. نقال زمان ناصرالدينشاه، « نقيبالممالك » بود:
« چون شاه در بستر ميرفت، نخست نوازندهاي كه نوبتش بود، نرم نرمك آهنگهاي مناسب مينواخت. آنگاه نقيبالممالك داستانسرايي آغاز ميكرد، تا شاه را خواب در ربايد. داستانهاي امير ارسلان و زرين مَلِك، از تراوشات مخيلة نقيبالممالك است؛ كه پسند خاطر شاه افتاده بود و سالي يك بار، هنگام خواب، براي او تكرار ميشد. فخرالدوله ( توران آغا )، دختر ناصرالدين شاه نيز، پشتِ درِ نيمهباز اتاق خواجهسرايان جا ميگرفت و گفتههاي نقالباشي را مينوشت. متن مكتوب اين دو داستان كه امروز در دست ماست، حاصل تخيل نقيبالممالك و همت فخرالدوله است.
پيش از اين، محمدصادق وقايع نگار مروزي متخلص به « هما »، كتابي ترتيب داده به نام راحةالارواح، مشتمل بر افسانههايي كه براي فتحعلي شاه قاجار، در موقع خواب ميگفته ( و نسخة آن، به شماره 205، در كتابخانه آستان قدس رضوي، و شماره 682 در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، موجود است ).
پی نوشت ها:
1. بنگريد به مقدمة دارابنامة بيغمي و تعليقات نگارنده اين سطرها [ : ذبيحالله صفا ] بر آن، در پايان جلد دوم [ تاريخ ادبيات ايران ]. دفترخوان نيز « بر كسي اطلاق ميشد كه داستان مكتوبي را در مجلس امرا و بزرگان قرائت ميكرد؛ و ديگران بدو گوش فرا ميدادند. »
2. تاريخ تذكرههاي فارسي؛ ج 2؛ ص 390.
3. تذكرة ميخانه؛ تهران، 1340؛ ص 598 و 605.
4. عالمآراي عباسي؛ ص 191.
5. صفا، ذبيحالله؛ تاريخ ادبيات در ايران ـ ج 5ـ3؛ انتشارات فردوس؛ چاپ هفدهم: 1385؛ ص 1053.
6. تذكرة ميخانه؛ ص 598ـ 599؛ و عرفات العاشقين خطي.
7. تاريخ ادبيات در ايران ـ ج 5ـ3؛ ص 1504.
8. ميخانه؛ ص 762ـ763.
9. تاريخ ادبيات در ايران ـ ج 5 ـ 3؛ ص 769.
10. مقدمة ميخانه؛ صفحة چهارده. ( به نقل از: تاريخ ادبيات در ايران ـ ج 5ـ3؛ ص 1505ـ 1506 ).
11. رجال عصر ناصري؛ تهران، 1361؛ ص 274ـ275.
12. افسون شهرزاد؛ ص 7
منبع اصلی مقاله: ماهنامه - ادبيات داستاني - شماره 113 - تاريخ نشر 18/04/1387
Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031
Facebook: Saghi Aghili
No comments:
Post a Comment