بیا تا جهان را به بد نسپریم/ به کوشش همه دست نیکی بریم

Monday, 4 October 2021

از سری نقالی های ظریف و پندآموز( ماجرای سگ و خر)


 


توله سگ با خري به يك خانه/  صرف كردند عمر رندانه

آن سگ كوچك ظريف زرنگ/ بود  از توله هاي  شهرفرنگ

صاحب خانه وقت شام ونهار / در  سر صفره  بود با سگ يار

روزها گوشت ،شب پلو مي داد/ خودنخورده به سگ چلو مي داد

كك از پشمهاش مي جستند/ بدنش را به آب مي شستند

خر چو  آن ناز و مهرباني ديد/ بهر وي امر مشتبه  گرديد

پيش خودگفت من كيم سگ كيست/ توله سگ هيچ بهترازخرنيست

امشب از پشت در نگاه كنم/ تا مگر رفع اشتباه كنم

هرچه سگ كرد مي كنم من هم/ حاضرم بهر رقص كردن هم

همه کارهای سخت و من انجام می دم، ارباب رو سواری می دم به هرکجا بخواد، گندمو می برم آسیاب و آرد شده بر می گردونم، زمیناشو شخم می زنم و به نون خشک و علفی راضی ام، روشنه که من بهتر از اونم، آره بابا اونوقت دیگه سگه باید جاشو با من عوص کنه بیاد تو طویله و من برم خونه و همه اش ناز و نوازش و پرستاری از من. به هر روی خر داستان ما با این اندیشه های منطقی اش به کار روزانه اش پرداخت، تا شب هنگام که صاحبش رهایش کرد و به خانه اش شد، خر هم آهسته آهسته رفت پشت پنجره به کشف کارهای توله سگ. ارباب وارد، 


رفت خر محرمانه در پس در/  به سگ و صاحبش نمود نظر

ديد تا كرد صاحبش آواز/ توله از جا پريد با تك و تاز

بر  سر و پاي صاحبش افتاد/ زود دستي گرفت و دستي داد

توله سگ دوید و دمپایی های صاحبش رو آورد و شروع کرد به لیسیدن سر و صورت مرد

 خر بگفتا كار توله را ديدم/ شيوه اش را تمام فهميدم

امشب اندر تويله دست دهم/ دست وقتي كه هست دهم

صاحب خانه چون كه وقت سحر/ كاه و جو  برد در  طويله خر

صاحب خونه با بغلی از کاه و جو، با یه پاش در طویله رو باز کرد، غژژژژژژ، چشمان خر از شوق برقی زد، آماده برای خوش رقصی، همینکه صاحبش نزدیک شد، روی دوپا بلند شد 

خر ز جا جست با خيال ادب/ تا دهد دست در كمال ادب

بلكه مانند سگ عزيز شود/ شسته و  رفته و تميز شود

دست خود را به روي شانه مرد/ آنچنان زد كه شانه آمد درد

با دو سم دست چنان بر شانه ی مرد کوفت که صاجبش از شدت درد نعره ای کشید و کاه و یونجه به هوا پرتاب و خودش بر زمین ولو

بر  زمين خورد مرد بيچاره/ شد کلاه و جامه ی او پاره

مرد روی زمین افتاده و حالا خره دو دستشو گذاشته رو سینه ی مرد و به تقلید از توله سگ شروع کرد به لیسیدن صورت صاحبخانه، مرد خشمگین، خون خونش رو می خورد به هر زحمتی بود خودشو از زیر دست و پای خرِ خر بیرون کشید

صاحب خانه طاقتش شد طاق/ بكشيد از كمر برون شلاق

چند شلاق بر سر خر زد/ گوش خر را گرفت و نشتر زد

خر بيفتاد و هوشش از سر شد/ گفت تقصير از  من خر شد

دست دادن كجا و خر به كجامفت خور تا كه مفتخور به كجا

چونكه من حد خود  نفهميدم/ در طويله جزاي خود ديدم

نره خر كار ديگري  دارد/ توله اطوار ديگري دارد

پاي از حد برون چو بنهادم/ زير چوب وشكنجه افتادم

گر نخواهي تو صدمه و آزارهمچوخر پا ز حد برون مگذار

No comments:

Followers